عنوان مقاله
چکیده
اشعث بن قیس اشراف زاده ای بود که حتی پس از قبول اسلام ارزش های جاهلی را فرو ننهاد.منفعت جویی های فردی و قبیله ای اشعث، اساس رفتار های سیاسی او را در لحظات تاریخ ساز تشکیل می داد. از قبل از بیعت با امام که بنای مخالفت سر داد، تا بعد از بیعت، که به جای همراهی با امام علیه السلام سرکشی و طغیان را به حد خود رسانید. او بجای اینکه مطیع پیشوای خود باشد و در هر شرایطی به تشخیص او عمل کند وهمچون سربازی فداکار، اوامر و نواهی او را بر منافع شخصی خود مقدم دارد ندای مخالفت و کار شکنی سر داده بود.
یکی از علل شکست جنگ صفین برنامه هایی بود که اشعث با کمک معاویه در برهم زدن سپاه امام انجام داد، و موجب شد کار به حکمیت برسد. این مخالفت ها هر روز بیشتر می شد تا جایی که کار او به تهدید گستاخانه ی امام علیه السلام به قتل رسید.و البته این کار خود را با همراهی و یاری ابن ملجم به انجام رسانید و امام علی علیه السلام را به قتل رساندند.
مشخصات نویسنده
محمد حسین فاضلی
فهرست مطالب
اشعث بن قیس
وقایع پیش از جنگ صفین
وقایع جنگ صفین
وقایع پس از جنگ صفین
متن کامل مقاله
اشعث بن قیس
ابو محمد معدی کرب بن قیس بن معدی کرب بن معاویه بن جبله بن عدی بن ربیعه، اواز خاندان حارث بن معاویه است. کنیهاش ابو محمد است ، ملقب به اشعث(ژولیده موی)[1]، او از امیران عرب پیش از اسلام بود که امارت کنده را به عهده داشت، در سال 23 قبل از هجرت بدنیا آمد، و پس از ظهور اسلام ایمان آورد، و پس ازفوت پیامبر (صلّى اللّه علیه و اله) از پرداخت زکات به ابو بکر امتناع ورزید و مرتد شد و ادعای پیامبری کرد و طرفداران خود گفت او را ملک صدا کنند، و با لشکریان ابو بکر که به فرماندهی زیاد بن لبید بیاضى جنگید، لیکن در میانه جنگ تسلیم شده، و همه همراهان خود را به کشتن داد، و خود به دامادى خلیفه درآمد، و امّ فروه خواهر ابو بکر را (که زنى نابینا بود) به همسرى گرفت. اما ابوبکر در انتهای عمر خویش بسیار افسوس خورد که چرا همان موقع که اشعث را نزد او آورده بودند او را گردن نزد و دلیل آن را نیز اینگونه بیان کرد که او مردیست که هیچ شری نمی بیند مگر اینکه بدنبال آن می رود اشعث در جنگ یرموک شرکت کرد و یک چشم خود را در آنجا از دست داد، و بعد در جنگ قادسیه به عراق آمد و در فتح مدائن و نهاوند حضور داشت، و بعد در کوفه ساکن شد.[2]
وقایع پیش از جنگ صفین
اشعث بن قیس در زمان خلافت عثمان، با حمایت عثمان و اطرافیان او به حکومت آذربایجان رسید و توانست برای خود سرمایه ای جمع آوری کند. اشعث به سبب پیوند خویشاوندی که با عثمان بسبب ازدواج پسر عثمان با دختر او رخ داده بود به حکومت آذربایجان رسید، و این مورد از مواردی بود که مردم عثمان را بخاطر آن مورد سرزنش و ملامت قرار دادند.[3]
در زمانی که مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند، و خلافت به دست حضرت افتاد، اشعث هنوز والی آذربایجان بود، و طبق گزارشات بدست آمده، او در نحوه ی حکومت خود بر آذربایجان، طریق اشرافی گری و ظلم را در پیش گرفته بود.[4]
امام بعد از به خلافت رسیدن نامه ای به اشعث نوشته و او را از آذر بایجان به کوفه احضار کردند، زیرا از نظر امام اشخاصی توسط خلیفه ی قبلی روی کار آمده بودند صلاحیت زمامداری حکومت را نداشتند، چرا که اکثرا افراد سست ایمان، قدرت طلب و مال پرستی بودند که نمی توانستند از این طرز فکری خود دست بردارند. و طبعیتا اشعث بن قیس و امثال او که در دوران عثمان هم به ثروت و هم به قدرت فراوانی رسیده بودند، نه تنها در پیشبرد اهداف و سیاست های صحیح اسلامی امام کمکی نمی کردند بلکه دقیقا عکس آن عمل می کردند و تمام تلاششان را در جهت مخالفت می گزاشتند، تا مبادا اندوخته های ناچیز دنیاییشان را از دست بدهند. امام علیه السلام طی این نامه اشعث ابتدائا اشعث را از حگومت آذربایجان عزل کرده و سپس یه او فرمودند: صحابه رسول الله(صلی الله علیه و آله)با ایشان بیعت کرده اند و توقع این بود که، اول کسی که بیعت می کند او باشد، اما بدلیل عملکردت، در اقدام به بیعت تاخیر کردی. اکنون چون قصد رفتن به شام را داریم با سواره و پیاده ای که در اختیار داری در آمدن نزد ما شتاب کن.[5] پسر عموی اشعث که نزد اما بود نیز با نامه ای اشعث را به این کار تشویق کرد.
این اولین جایی بود که اشعث بنای ناسازگاری و مخالفت برداشت، اما از آنجایی که مرد سیاست بود همراهان و مشاوران خود را جمع کرد و با آنان به مشورت پرداخت و از نامه ای که امام علی (ع) برای او نوشته بودند و درآن فرموده بودند اموالی را که به ناحق نزد تو است تسلیم حکومت کنی و او را از حکومت آذربایجان عزل کرده بودند، خبر داد و آنها را از انگیزه ی خود برای پیوستن به معاویه آگاه کرد.[6] در حقیقت ماجرا به این نگته پی میبریم که آنچه اشعث را وادار می کرد که نسبت به این موضوع نگران باشد خط فکری دوران جاهلیت، بینش اشرافی گری و قبیله ای وخویشاوندی با عثمان بود، چرا که او از عدالت امام خبر داشت و میدانست امام بصورت دقیق اموال و دارایی هایش را مورد حسابرسی قرار میدهند، و در آخر کار برای چیزی برای او باقی نمی ماند.
با این حال آنچه اشعث را از عمل به نظر خود منصرف ساخت شماتت یاران او بود که، پیوسته او را به شامیان مایه خفت و خواری می شمردند و مردن را بر رفتن به سوی معاویه ترجیح میدادند. همراهان اشعث به دلیل اینکه جزء اولین وارد شدگان به کوفه بودند و درآنجا منافع و اموالی داشتند که حاضر نبودند آنان را رها سازند، اشعث را به همراهی و بیعت با امام علیه السلام و دوری از شامیان دعوت می کردند.[7] شاید نگرانی اشعث و اطرافیانش از اینجا نشئت می گرفت که امام تلویحا فرموده بودند اگر اشعث بنای مخالفت گذارد تمام اموال و دارایی هایی که از طرف عثمان به آنها داده شده بود به نفع بیت المال مسادره می شود.[8]
تمام این ها باعث شد اشعث به ناچار به کوفه آمده و با امام بیعت کند،[9] سکونی نیز طی اشعاری اشعث را به این کار ترغیب نمود.[10] اما اظهار وفاداری او به امام قدری محتاج تامل است. چرا که مکاتبات وی با معاویه از همین موقع آغاز گردید[11].دلیل شروع مکاتبات او با معاویه، این بود که اشعث توقع داشت بعد از حضور در کوفه و تحویل دادن اموال، می تواند با این کارش مجددا حکم ولایت آذر بایجان را بدست آورد اما چنین نشد، او حتی سعی کرد با ارسال هدایا نظر امام را تغییر دهد که مفید واقع نشد؛[12].او از این عزل ناراحت شده بود، و این ناراحتی موجب شروع نامه نگاری او با معاویه شد.
وقایع جنگ صفین
اشعث که دیده بود ماندن در کوفه هیچ سودی برای او ندارد تصمیم بر ترک کوفه گرفت اما قبل از اینکه از کوفه خارج شود حجر بن عدی کندی به او رسید و او را امر کرد که همراه وی به صفین بیاید.[13] اشعث در نبرد صفین با پرچم کنده همراه امام علیه السلام حضور داشت،[14] زیرا به دلیل موقیت قبایل و نبود سازمان سپاه منظم، امام علیه السلام ناگزیر سپاه خود را با همان ترکیب قبایلی آراست واشعث با داشتن نیروهای کنده که قریب به ده هزار نفر سواره و پیاده بودند، جایگاه فرماندهی یکی از جناه های لشکر را یافت.[15]
سحرگاهان لیله الهریر با این که عراقیان در آستانه پیروزی بودند، با حیله عمرو بن عاص، سپاه امام برای ادامه جنگ دچار اختلاف شد. گروهی موافق و گروهی مخالف ادامه جنگ بودند.[16] در این میان اشعث که از بزرگان کنده و از سرداران سپاه امام بود ماموریت نهایی خویش را آشکار کرد. با توجه به پیشینه اشعث و طرز تفکر او که طرز تفکر قدرت طلبی و اشرافی گری بود می فهمیم که او از به روی کار آمدن امام علیه السلام نارحت بوده و تمام سعیش را در جلوگیری از این امر می گذارد.
در همان آغاز آماده کردن نیروها برای گسیل به صفین، به دلیل گزارشی که درباره رفتار اشعث به امام رسید، امام رنجیده خاطر شده و پرچم ریاست کل کنده و ربیعه را از او گرفت و به حسان بن محدوج داد، عزل اشعث موجب ناخرسندی او و افراد قبیله اش شد و یمنی های هواخواه اشعث، قصد اعتراض و نافرمانی داشتند. نجاشی در اینجا شعری سرود و فضل اضعث وشایستگی بیشتر او را برای فرماندهی بیان کرد. کسانی از بزرگان یمنی از جمله مالک اشتر، عدی طائی، زحر بن قیس و هانی بن عروه نزد امام علیه السلام رفتند و گفتند حسان همتای اشعث نیست.معاویه هم تلاش کرد از طریق مالک بن هبیره، اشعث را بر ضد آن حضرت برانگیزد. مالک به هبیره برای این کار شاعری از خویشان خودرا خواست تا شعری در برتری اشعث بر حسان بسراید. سپس این شعر اختلاف انگیز را که ستیزه بین کنده و ربیعه را دامن میزد برای اشعث فرستاد. اما حسان برای جلوگیری از نقشه معاویه، با پرچم خود نزد اشعث بن قیس رفت تا آن را در قرارگاه او نصب و فرماندهی را به وی تفویض نماید. پس امام علیه السلام بار دیگر فرماندهی هر دو قبیله را به اضعث داد، هر چند وی ابتدا از پذیرفتن آن خودداری کرد، اما حضرت این ماموریت را به او واگذار کرد و اشعث را به سر داری جناح راست (میمنه) لشکر گماشت.[17]
در کارزار صفین نیز اشعث با مالک رقابت داشت و به پیشروی های نظامی وی حسد می ورزید ودلش نیز با امام علیه السلام صاف نبود وکینه او را داشت، نه تنها راضی به سکوت نبود، بلکه بیش از همه، از لزوم توقف جنگ و پذیرش صلح سخن می گفت.[18]
به تعبیر یعقوبی، اشعث که معاویه از او دلجویی کرده و ره وی نامه نوشته و او را به سوی خویش خوانده بود، زبان به اعتراض کشود و می گفت شامیان مردم را به راه حق دعوت کرده اند. با اینکه امام علیه السلام هشدار داد که اینانفریب کاری کرده وخواسته اند شما را از خخود باز دارند، اشعث سوگند خورده که باید پیشنهاد ایشاند را بپذیرید یا انکه حضرت را به آنان تسلیم می کند،[19]او به امام می گفت:(( اکنون آهن کند شده و بصیرت ها تیره شده است. رای درست این است که دعوت آنان را برای اینکه کتاب خدا حکم باشد بپذیریم.))[20] با کار شمنی اشعث و یاران او کار بدان جا کشید که بیشتر سپاه، شعار توقف جنگ و پذیرش صلح سر دادند.در این میان که سران قبایل هر یک نظظر خویس را در باره متارکه نبرد در جمع نیرو ها و خطاب به حضرت علی علیه السلام بیان می کردند اشعث خطاب به امام علیه السلام گفت: اینقدر در خون ریزی و مردم کشی مکوش؛ حتی تهدید کرد که اگر سخن او را در توقف جنگ نشنود، هیچ کمانداری بی اجازه وی یک تیر به سوی شامیان نیندازد و هیچ مبارزی شمشیر از نیام بیرون نیاورد.[21] شهادت یارانی چون عمار یاسر، میدان را برایافرای چون اشعث فراخ تر کرد. اشعث و طرفدارانش که اینک اکثریت را به دست آورده بودند در پذیرش حکمیت سرسختی نشان دادند. وی که تننها بازمانده عصر عثمان عراق و منافعش با احیای سنت عثمان ارتباط داشت، لازم دید که امام علی علیه السلام درصفین شکست بخورند تا پیروزی عراق او را از صحنه خارج نکند.
حضرت علی علیه السلام که دید حربه شامیان، بسیاری را فریب داده و کار جنگ به سستی واختلاف کشیده شده، در خطبه ای به روشنگری پرداخت ونقشه دشمن را برای نیروهایش شرح داد. اما حدود بیست هزار تن مسلج زره پوشیده که شمشیر هایشان را بر شانه افکنده بودند و پیشانی هایشان از اثر سجده پینه بسته بود، پیش آمدند و امام علیه السلام را احاطه کردند. این جماعت بر امام علیه السلام فشار آوردند که به درخواست شامیان درخواست مثبت دهد و گرنه همان گونه که عثمان را کشتند او را نیز خواهند کشت. سپس بر این گفنه سوگند یاد کردند بر رای خویش پای فشردند.[22]
اشعث در شب هریر میان یاران خود خطبه ای خواند و آنان را به دست کشیدن از جنگ با شامیان فراخواند، استدلال او وی آن بود که که با ادامه جنگ، نسل عرب یکسره نابود می شود و زنان و فرزندانشانآواره و بی پناه خواهند شد. معاویه از سخنان اشعث خشنود شد و شامیان فردای آن روز قرآن ها را بر نیزه کردند و همان سخن اشعث را به زبان آوردند، که فرزندانمان را چه کسی سرپرستی خواهد کرد اگر ما یکدیگر را بکشم؟ بعد از اهل شام که بند های شام را حفظ می کنند چه کسی به جهاد روم و ترک و کفار خواهد رفت؟ پس این باقی مانده را حفظ کنیم.[23] سخنان اشعث در بهترین زمان ممکن، هنگامی که عراقی ها کشته های بسیار داده بودند اثر خود را گذاشت و کسی که نماد اشرافیت قبیله ای بود و هوای ریاست، همچون گذشته ی تاریخی و تاریکش، در وی بیدار شده بود، عراقی ها را به راحت طلبی و آسایش در کنار خوانواده ی خود دعوت کرد تا فکر ادامه جنگ و ایستادگی را از فکر آنان خارج سازد.[24]
رد مالک اشتر و متهم ساختن وی به جنگ افروزی، وانتخاب ابوموسی به عنوان نماینده مشترک، یکی دیگر از توطئه های اشعث بود که در این هنگام با دشوار شدن عرصه بر امام علیه السلام به عنوان شخصیت قدرتمند قبیله در صحنه حاضر ظاهر شده بود و کسی جرات مخالفت با او را نداشت. وی به عنوان یک بازیگر اجتماعی و تنها مرجع تصمیم گیری گوفیان توانست بر حرکت و هدف عراقی ها اثر بگذارد به گونه ای که اقتدار او قدرت تصمیم گیری را از یاوران راستین امام علیه السلام گرفته و حمایتشان را بی اثر کرده بود.
وقایع پس از جنگ صفین
واگرایی های اشعث محدود به صفین نماند. هنگامی که امام به نهروان رفتند اورا به ناچار با خود بردند تا در غیاب امام جبهه ی جدیدی را در کوفه نگشاید. حتی پس از نبرد نهروان که امام یاران خود را برای رویارویی با شامیان فراخواند، اشعث باز هم ندای مخالفت برداشت و گفت: نیروهایمان تمام شد، زره هایمان پاره گشت، شمشیر هایمان شکست و نوک نیزه هایمان خم شد؛ ما را را بازگردان تا سلاح و نیزوی بیشتری برای پیکار با دشمن برگیریم.[25] در اینجا بود که امام او را ((عرف النار))(پیمان شکن) خواند[26] این لقب یاد آور صفتی است که پیش از این در بحران ردّه به او داده شده بود.
اشعث به این بسنده نکرد و بنای مخالفت با امام را گذاشت. بی ادبی های او به امام حد و مرض نداشت و در هر فرصتی سعی در تضعیف موقعیت ایشان داشت؛ و حتی گفته اند که او با گروهی او با گروهی از خوارج به قصد استهزاء امام با سوسماری بیعت کردند و آن را امیرالمومنین خواندند.[27]
گستاخی اشعث به جایی رسید که در یک نوبت اشکارا، امام را تهدید به قتل کرد..[28] روزی که او به ضرب و شتم قنبر- غلام امام علی علیه السلام – پرداخت، مورد مواخذه قرار گرفت و چون گار به مشاجره کشید، اشعث امام را تهدید به قتل کرد، اما امام در جواب او فرمودند:(( من از مرگ بیمی ندارم خواه او بر من وارد شود و خواه من بر او وارد شوم.))[29] طولی نکشید که این تهدید در همکاری با ابن ملجم مرادی که از مصر به قصد از میان برداشتن امام به کوفه آمده بود عملی شد.
ابن ملجم مرادی که از قبیله ی بنی مراد بود، در ابتدای زمامداری امام به همران گروهی از خویشاوندانش به مدینه آمد و با امام بیعت کرد..[30] او در نبرد صفین شرکت کرد و در رکاب امام شمشیر زد..[31] ولی پس از ماجرای حکمیت از صف یاران خارج شد و به خوارج پیوست.[32] با این حال منبعی یافت نکردم که از خضور ابن ملجم در جنگ نهروان گزارش دهد.
ابن ملجم به تحریک دوستانش تصمیم به قتل امام میگیرد و از مصر به کوفه می اید و در منزل اشعث بن قیس سکنی می گزیند.[33] جرا که او از طرف مادر با قبیله ی کنده ارتباط و خویشاوندی داشت[34]هر چه بود اشعث با پناه دادن و پذیرایی از او زمینه ای فراهم آورد تا ابن ملجم نقشه خود را عملی سازد. که البته بنابر گزارش یعقوبی ابن ملجم نزدیک به یک ماه در منزل اشعث ماند و در طی این مدت شمشیر خود را تیز می کرد..[35] و بعید است که اشعث رد طول این مدت از انگیزه و نیت او بی خبر مانده باشد.
با دیدن رفتار های پیشین اشعث نسبت به امام و تهدید آن حضرت به قتل، به نظر میرسد او نه تنها میزبان غافلی نبوده بلکه از نیت ابن ملجم بخوبی آگاهی داشته و مراقب اجرای آن هم بوده. این مدعیّات زمانی تقویت می شود که آنها را در کنار سخن تحریک آمیز اشعث در شب قتل امام خطاب به ابن ملجم قرار دهیم. اشعث در آن شب، ابن ملجم را تا محل وقوع جرم همراهی کرد و به هنگام نماز صبح که گویا در مسجد به خواب رفته بود بیدار کرد و گفت:(( ای پسر ملجم در در انجام حاجتت تعجیل کن که روشنایی صبح تو را رسوا خواهد کرد.))[36]او با این سخن تحریک آمیز، ابن ملجم را به عمل مجرمانه ای که خود را برای انجام آن آماده کرده بود، ترغیب نمود و با این کار از منظر فقهی و حقوقی مرتکب عمل(معاونت در جرم) شد و رفتار او مصداق (تعاون بر اثم وعدوان) که مورد نهی خداوند است، قرار گرفت.[37]
از سوی دیگر حجر به عدی که در همان شب در مسجد کوفه به انتظار آمدن امام علیعلیه السلام برای اقامه ی نماز صبح مانده بود، سخن تحریک آمیز اشعث خطاب به ابن ملجم را شنید وبه او گفت:(( ای اعور تو میخواهی امام را بکشی؟).[38] سپس شتابان به سمت منزل امام علیه السلام رفت تا آن حضرت را از نیت اشعث و ابن ملجم آگاه سازد، اما از قضا آن شب امام علیه السلام از مسیری دیگر به مسجد آمد و پیش از آنکه حجر امام علیه السلام را ملاقات کند امام علیه السلام مورد سوء قصد ضارب قرار گرفت.[39]
امام صادق علیه السلام آشکارا بر نقش اشعث در ماجرای قتل امام علی علیه السلام انگشت نهاده و فرمودند:((او در خون امیرالمومنین علیه السلام ، دخترش جعده درخون امام حسن علیه السلام وپسرش محمد نیز درخون امام حسین علیه السلام دست داشتند.))[40]
اشعث درکوفه ماند تا سر انجام زمانی که معاویه با امام حسن علیه السلام صلح کرد، در سن 63 سالگی از دنیا رفت. به نقلی دیگر پس از شهادت امام علی علیه السلام در سال 40 قمری و به فاصله ی چند روز(چهار شب) مرد و امام حسن علیه السلام بر او نماز خواند.[41]
[1] ابن قتیبه، المعارف، ص:333
[2] ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات/ترجمه،ص:388
[3] دینوری،ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال،ترجمه،ص:156
[4] جواد علی،المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام،ج:9 ص:575
[5] منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ص:20 21
[6] ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف،ص:127
[7] منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین،ص:69
[8] همان،ص: 38
[9] ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم،الامامه و السیاسه،ص:111و112
[10] ابن اعثم، ابو محمد احمد بن علی، الفتوح،ج:2 ص:371
[11]منقری:همان،ص:191
[12] صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه 224، ص:371
[13] بلاذری، احمد بن یحیی،فتوح البلدان، ج:2ص:347
[14] ابن اعثم، ابو محمد احمد بن علی، الفتوح،ج:3 ص:13-32
[15] ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ج:4 ص:31و32
[16] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر،ج:2 ص :432-435
[17]منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین،ص:137-140و205و227
[18] ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم،الامامه و السیاسه،ص:131
[19] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه،ج:2 ص:188-189
[20] ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم،الامامه و السیاسه،ص:139 . دینوری،ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال،ترجمه،ص:190
[21] ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم،الامامه و السیاسه،ص:140
[22] طبری،محمد بن جریر،، تاریخ الامم و الملوک، ج:6 ص:7
[23] دینوری،ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال،ترجمه،ص:189
[24] منتظرالقائم، اصغر، نقش قبائل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:230
[25] ثقفی، ابن هلال،الغارات، ترجمه.ج:1 ص:27
[26] بلاذری، احمد بن یحیی،فتوح البلدان،ج:2 ص:379
[27] کلینی، محمد بن یعقوب،،الکافی،ج:1 ص:318
[28] ذهبی،شمس الدین محمد،، سیر اعلام النبلاء، ج:2 ص:40
[29] اصفهانی، حمزه،، سنی الملوک الارض و الانبیاء، ص:52
[30] بلاذری، احمد بن یحیی،فتوح البلدان،ج:3 ص:26
[31] ابن عساکر، ابوالقاسم علی،تاریخ مدینه دمشق،، ج:42 ص:554
[32] عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه،ج:3 ص:100
[33] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه،ج:2 ص:138
[34] بلاذری، احمد بن یحیی،فتوح البلدان،ج:3 ص:28
[35] یعقوبی:همان
[36] (یاابن ملجم النجاء النجاء بحاجتک فقد افضحک اصبح) مفید، محمد بن نعمان، الارشاد،ص:17
[37] سوره مبارکه مائده.2
[38] مفید، محمد بن نعمان، الارشاد،ص:17
[39] مفید.همان
[40] کلینی، محمد بن یعقوب،،الکافی،ج:1 ص:318
[41] ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم،ج:4 ص:31و32
منابع مقاله
فهرست منابع
- قرآن
- ابن اعثم، ابو محمد احمد بن علی،1411ق، الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الاضواء
- ابن جوزی، عبدالرحمن،1413ق، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، قم: دفتر انتشار اسلامی.
- ابن سعد، محمد بن سعد، 1410ق، الطبقات الکبری، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت:دارالکتب العلمیه
- ابن عساکر، ابوالقاسم علی،1415ق،تاریخ مدینه دمشق،تحقیق علی شیری، بیروت دار الفکر.
- ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، 1410ق،الامامه و السیاسه، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالاضواء
- ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، 1992م، المعارف، تحقیق:ثروت عکااشه، القاهره، هیات المصریه العامه للکتاب.
- اصفهانی، حمزه، 1367ق، سنی الملوک الارض و الانبیاء، ترجمه:جعفر شعار، تهران: انتشارت امی کبیر.
- بلاذری، احمد بن یحیی1978م،فتوح البلدان، تحقیق: رضوان محمد رضوان،بیروت، دارالکتاب العلمیه.
- ثقفی، ابراهیم بن محمد، 1395ق، الغارات، تحقیق: جلال الدین محدث، تهران: انجمن آثار ملی.
- ثقفی، ابن هلال،1371ش،الغارات، ترجمه:عبدالمحمد آیتی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی.
- جواد علی،1973م، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: دار العلم الملاییین.
- دینوری،ابوحنیفه احمد بن داوود،1368ش، اخبار الطوال،ترجمه: دکتر محمود مهدوی دامغانی،تهران: نشرنی.
- ذهبی،شمس الدین محمد، 2004م، سیر اعلام النبلاء، تحقیق:حسان عبدالمنان، بیروت: دار الافکار الدولیه.
- صبحی صالح، بی تا، نهج البلاغه، قم: موسسه دارالحجره .
- طبری،محمد بن جریر، 1967م، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق:محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث.
- عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، 1415ق، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتاب العلمیه.
- کلینی، محمد بن یعقوب، 1382ش،الکافی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
- مسعودی، علی بن حسین،1378ش، مروج الذهب و معادن الجوهر،ترجمه:ابوالقاسم پاینده،تهران: انتشارات علمی وفرهنگی.
- مفید، محمد بن نعمان،1399ش، الارشاد، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
- منتظرالقائم، اصغر، 1380ش، نقش قبائل یمنی در حمایت از اهل بیت، قم: بوستان کتاب.
- منقری، نصر بن مزاحم، 1366ش، پیکار صفین، ترجمه:پرویز اتابکی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، 1378ش، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.